معنی فارسی benignly
B2به معنای لطیف و با نیت خوب انجام دادن کاری.
In a gentle and kindly manner.
- ADVERB
example
معنی(example):
او به آرامی به بچههایی که بازی میکردند لبخند زد.
مثال:
She smiled benignly at the children playing.
معنی(example):
پیرمرد به آرامی صحبت کرد و حکمتش را ارائه داد.
مثال:
The old man spoke benignly, offering his wisdom.
معنی فارسی کلمه benignly
:
به معنای لطیف و با نیت خوب انجام دادن کاری.