معنی فارسی bensel

B1

بنسل، نامی که ممکن است در برخی مناطق از آن استفاده شود و کمتر در جاهای دیگر شناخته شده باشد.

A name that might be used in certain areas but is less known elsewhere.

example
معنی(example):

بنسل نام رایجی در اکثر کشورها نیست.

مثال:

Bensel is not a common name in most countries.

معنی(example):

او خود را در جلسه به عنوان بنسل معرفی کرد.

مثال:

He introduced himself as Bensel during the meeting.

معنی فارسی کلمه bensel

: معنی bensel به فارسی

بنسل، نامی که ممکن است در برخی مناطق از آن استفاده شود و کمتر در جاهای دیگر شناخته شده باشد.