معنی فارسی berascaling

B1

فرایند بی‌دلیل مقیاس‌بندی برای دستیابی به نتیجه‌های بهتر یا وضوح بیشتر.

The process of altering dimensions for improved clarity or effectiveness.

example
معنی(example):

بی‌دلیل مقیاس‌بندی تصاویر، آن‌ها را واضح‌تر کرد.

مثال:

Berascaling the images made them clearer.

معنی(example):

تیم بر روی بی‌دلیل مقیاس‌بندی پروژه برای نتایج بهتر تمرکز کرد.

مثال:

The team focused on berascaling the project for better results.

معنی فارسی کلمه berascaling

: معنی berascaling به فارسی

فرایند بی‌دلیل مقیاس‌بندی برای دستیابی به نتیجه‌های بهتر یا وضوح بیشتر.