معنی فارسی bes
B1احساس خستگی و بیحوصلگی، زمانی که فرد تمایلی به انجام کار ندارد.
A state of feeling inactive or lethargic; a lack of motivation.
- OTHER
example
معنی(example):
پسربچه بعد از بازی احساس بس کرد.
مثال:
The boy was feeling bes after the game.
معنی(example):
گاهی اوقات فقط میخواهم بس کنم و هیچ کاری نکنم.
مثال:
Sometimes, I just want to bes and do nothing.
معنی فارسی کلمه bes
:
احساس خستگی و بیحوصلگی، زمانی که فرد تمایلی به انجام کار ندارد.