معنی فارسی bescramble
B1به هم زدن یا مخلوط کردن چیزها، به ویژه تخممرغها به روشی خاص.
To mix or stir things together, especially in cooking.
- VERB
example
معنی(example):
او تصمیم گرفت حروف را برای یک بازی سرگرمکننده به هم بریزد.
مثال:
She decided to bescramble the letters for a fun game.
معنی(example):
آشپز تخممرغها را برای صبحانه به هم خواهد ریخت.
مثال:
The chef will bescramble the eggs for breakfast.
معنی فارسی کلمه bescramble
:
به هم زدن یا مخلوط کردن چیزها، به ویژه تخممرغها به روشی خاص.