معنی فارسی besetment
B2احاطه و تحت فشار قرار دادن با مشکلات یا خطرات.
The state of being surrounded or troubled by difficulties.
- NOUN
example
معنی(example):
محاصره شهر توسط سیلابها باعث ناراحتی زیادی شد.
مثال:
The besetment of the town by floods caused much distress.
معنی(example):
احاطه شدن با مسائل، تمرکز تیم را دشوار کرد.
مثال:
The besetment of issues made it hard for the team to focus.
معنی فارسی کلمه besetment
:
احاطه و تحت فشار قرار دادن با مشکلات یا خطرات.