معنی فارسی besmutted

B2

لکه‌دار شده به خاطر اتهامات یا شایعات نادرست.

Ruined or tarnished, particularly in reference to reputation due to false claims.

example
معنی(example):

گزارش مدعی بود که او توسط دشمنانش لکه‌دار شده است.

مثال:

The report claimed she was besmutted by her enemies.

معنی(example):

او احساس می‌کرد که به واسطه اتهامات دروغین علیه خود، لکه‌دار شده است.

مثال:

He felt besmutted by the false accusations against him.

معنی فارسی کلمه besmutted

: معنی besmutted به فارسی

لکه‌دار شده به خاطر اتهامات یا شایعات نادرست.