معنی فارسی besoothement

B1

عمل یا حالت تسکین دهی، که به آرامش و راحتی در فرد اشاره دارد.

The act of calming or providing comfort.

example
معنی(example):

تسکین حاصل از اسپا بی‌نظیر بود.

مثال:

The besoothement provided by the spa was exceptional.

معنی(example):

او از تسکین یک شب ساکت لذت برد.

مثال:

She enjoyed the besoothement of a quiet evening.

معنی فارسی کلمه besoothement

: معنی besoothement به فارسی

عمل یا حالت تسکین دهی، که به آرامش و راحتی در فرد اشاره دارد.