معنی فارسی besoothe

B1

آرام کردن یا تسکین دادن احساسات و هیجانات.

To calm or soothe feelings or emotions.

example
معنی(example):

او سعی کرد نوزاد گریه‌کننده را آرام کند.

مثال:

She tried to besoothe the crying baby.

معنی(example):

برای آرامش خود، ممکن است به موسیقی آرام‌بخش گوش دهید.

مثال:

To besoothe oneself, one might listen to calming music.

معنی فارسی کلمه besoothe

: معنی besoothe به فارسی

آرام کردن یا تسکین دادن احساسات و هیجانات.