معنی فارسی beswarm

B1

جمع شدن یا حمله کردن به یک مکان خاص، معمولاً در تعداد زیاد.

To gather or swarm together in large numbers.

example
معنی(example):

زنبورها شروع به حمله به گیاه گل‌دهنده کردند.

مثال:

The bees began to beswarm around the flowering plant.

معنی(example):

با نزدیک شدن تابستان، حشرات اغلب در نزدیکی برکه جمع می‌شدند.

مثال:

As summer approached, the insects would often beswarm near the pond.

معنی فارسی کلمه beswarm

: معنی beswarm به فارسی

جمع شدن یا حمله کردن به یک مکان خاص، معمولاً در تعداد زیاد.