معنی فارسی beswarms
B1عمل جمع شدن یا فشرده شدن به دور یک مکان مشخص در تعداد زیاد.
To gather or swarm in large numbers at a particular place.
- VERB
example
معنی(example):
جمعیت بعد از کنسرت به سوی صحنه حمله میکند.
مثال:
The crowd beswarms the stage after the concert.
معنی(example):
هر بهار، پروانهها باغ را پر میکنند و صحنهای زیبا ایجاد میکنند.
مثال:
Every spring, the butterflies beswarm the garden, creating a beautiful scene.
معنی فارسی کلمه beswarms
:
عمل جمع شدن یا فشرده شدن به دور یک مکان مشخص در تعداد زیاد.