معنی فارسی bettermost

B2

بهترین یا بالاترین؛ به خصوص در مقایسه با چیزهای دیگر.

Most superior or best in quality.

example
معنی(example):

او معتقد است که خوشحالی از همه چیز در زندگی مهم‌تر است.

مثال:

She believes that happiness is bettermost in life.

معنی(example):

از نظر او، عشق مهم‌ترین جنبه وجود است.

مثال:

In his view, love is the bettermost aspect of existence.

معنی فارسی کلمه bettermost

: معنی bettermost به فارسی

بهترین یا بالاترین؛ به خصوص در مقایسه با چیزهای دیگر.