معنی فارسی bewilderedness
B1حالت سرگردانی و گیجی.
The state of being confused or perplexed.
- NOUN
example
معنی(example):
سرگردانی او زمانی که به مدرسه جدید وارد شد، مشهود بود.
مثال:
His bewilderedness was evident when he entered the new school.
معنی(example):
سرگردانی جمعیت به تدریج افزایش یافت وقتی که رویداد تأخیر خورد.
مثال:
The bewilderedness of the crowd grew as the event delayed.
معنی فارسی کلمه bewilderedness
:
حالت سرگردانی و گیجی.