معنی فارسی bewormed
B1کرمی زده شده، به حالتی که در آن چیزی تحت تأثیر کرمها یا مشکلات قرار گرفته باشد.
Infested with worms; experiencing negative impacts.
- VERB
example
معنی(example):
محصولات در فصل گذشته توسط حشرات کرم زده شدند.
مثال:
The crops were bewormed by the insects last season.
معنی(example):
او از چالشهایی که در پروژهاش با آنها مواجه شد، احساس کرم زدگی کرد.
مثال:
He felt bewormed by the challenges he faced in his project.
معنی فارسی کلمه bewormed
:
کرمی زده شده، به حالتی که در آن چیزی تحت تأثیر کرمها یا مشکلات قرار گرفته باشد.