معنی فارسی bewrathed

B1

حالت ناامیدی یا سردرگمی ناشی از فشار یا واقعه‌ای غیرمنتظره.

A state of distress or confusion, especially due to unexpected pressure or events.

example
معنی(example):

او با خبر غیرمنتظره بی‌خبر شد.

مثال:

She felt bewrathed by the unexpected news.

معنی(example):

هنرمند از واکنش‌های زیاد به کارش بی‌خبر شد.

مثال:

The artist was bewrathed by the overwhelming reactions to her work.

معنی فارسی کلمه bewrathed

: معنی bewrathed به فارسی

حالت ناامیدی یا سردرگمی ناشی از فشار یا واقعه‌ای غیرمنتظره.