معنی فارسی bewreak
B1به بار آوردن مشکل یا ویرانی بر روی چیزی.
To inflict or cause damage or havoc upon something.
- VERB
example
معنی(example):
او قسم خورد که بر دشمنانش آوارگی بهپا کند.
مثال:
He swore to bewreak havoc on his enemies.
معنی(example):
پیشبینی شده بود که طوفان آسیب زیادی به سواحل وارد کند.
مثال:
The storm was predicted to bewreak damage across the coast.
معنی فارسی کلمه bewreak
:
به بار آوردن مشکل یا ویرانی بر روی چیزی.