معنی فارسی bewreck
B1خراب کردن یا آسیب زدن به چیزی به طوری که غیرقابل استفاده شود.
To demolish or destroy something to the point it is unusable.
- VERB
example
معنی(example):
برنامهها به دلیل شرایط غیرمنتظره ویران شدند.
مثال:
The plans were bewrecked by unforeseen circumstances.
معنی(example):
ماشین او در تصادف در بزرگراه ویران شد.
مثال:
His car was bewrecked in the accident on the highway.
معنی فارسی کلمه bewreck
:
خراب کردن یا آسیب زدن به چیزی به طوری که غیرقابل استفاده شود.