معنی فارسی bewrayed
B1آشکار کردن یا فاش کردن چیزی که پنهان بوده است.
To reveal or disclose something that was hidden.
- VERB
example
معنی(example):
عملکرد او نیتهای واقعیاش را نشان داد.
مثال:
His actions bewrayed his true intentions.
معنی(example):
تغییر ناگهانی، غافلگیری او را نشان داد.
مثال:
The sudden change bewrayed her surprise.
معنی فارسی کلمه bewrayed
:
آشکار کردن یا فاش کردن چیزی که پنهان بوده است.