معنی فارسی bewrays

B1

فاش کردن، نمایان کردن چیزی که معمولا پنهان است.

To reveal or disclose something, often something concealed.

example
معنی(example):

کار هنرمند، احساسات عمیق او را فاش می‌کند.

مثال:

The artist's work bewrays his deep emotions.

معنی(example):

لبخند او، شادی‌اش را فاش می‌کند.

مثال:

Her smile bewrays her happiness.

معنی فارسی کلمه bewrays

: معنی bewrays به فارسی

فاش کردن، نمایان کردن چیزی که معمولا پنهان است.