معنی فارسی birdy
B1احساس شادابی و آزادی مشابه زندگی پرندهها.
An informal term describing a cheerful and lively feeling, similar to that of a bird.
- ADJECTIVE
example
معنی(example):
آواز پرندهای باغ را پر از شادی کرد.
مثال:
The birdy song filled the garden with joy.
معنی(example):
او بعد از یک روز خوشایند در فضای باز احساس پرندهای کرد.
مثال:
She felt birdy after a pleasant day outdoors.
معنی فارسی کلمه birdy
:
احساس شادابی و آزادی مشابه زندگی پرندهها.