معنی فارسی bisymmetrically
B2به صورت بیتقارن، تعیین نحوه چیدمان یا طراحی با توجه به ویژگیهای بیتقارنی.
In a manner that exhibits symmetry about two axes.
- ADVERB
example
معنی(example):
اشیا به صورت بیمتقارن بر روی میز چیده شدند.
مثال:
The objects were arranged bisymmetrically on the table.
معنی(example):
آنها اتاق را به صورت بیمتقارن برای زیبایی بیشتر طراحی کردند.
مثال:
They designed the room bisymmetrically for better aesthetics.
معنی فارسی کلمه bisymmetrically
:
به صورت بیتقارن، تعیین نحوه چیدمان یا طراحی با توجه به ویژگیهای بیتقارنی.