معنی فارسی bisymmetry

B1

بی‌تقارنی به حالتی اطلاق می‌شود که در آن یک شیء یا ساختار به صورت متقارن نسبت به دو محور مختلف نمایش داده شود.

A state or condition of having symmetry relative to two axes.

example
معنی(example):

این سازه در طراحی خود بی‌تقارنی را نشان داد.

مثال:

The structure showed bisymmetry in its design.

معنی(example):

هنرمند از بی‌تقارنی برای ایجاد تعادل در نقاشی استفاده کرد.

مثال:

The artist used bisymmetry to create balance in the painting.

معنی فارسی کلمه bisymmetry

: معنی bisymmetry به فارسی

بی‌تقارنی به حالتی اطلاق می‌شود که در آن یک شیء یا ساختار به صورت متقارن نسبت به دو محور مختلف نمایش داده شود.