معنی فارسی bleaky
B2حالت دلگیر و ناامید کننده، به ویژه در شرایط آبوهوایی.
A feeling of bleakness or desolation, particularly in weather conditions.
- ADJECTIVE
example
معنی(example):
آسمان وقتی طوفان نزدیک شد، دلگیر به نظر میرسید.
مثال:
The sky looked bleaky as the storm approached.
معنی(example):
او در اتاق خالی حس دلگیری را احساس کرد.
مثال:
He felt a bleaky sense of despair in the empty room.
معنی فارسی کلمه bleaky
:
حالت دلگیر و ناامید کننده، به ویژه در شرایط آبوهوایی.