معنی فارسی bleedings
B1عمل خونریزی یا حالت خونریزی، به خصوص در مواقعهای از آسیب یا جراحت.
The act or process of losing blood, especially from an injury.
- NOUN
example
معنی(example):
خونریزی ناشی از برش بیشتر از آنچه انتظار میرفت، بود.
مثال:
The bleedings from the cut were more than expected.
معنی(example):
آنها از پانسمان برای متوقف کردن خونریزیها ناشی از حادثه استفاده کردند.
مثال:
They used bandages to stop the bleedings from the accident.
معنی فارسی کلمه bleedings
:
عمل خونریزی یا حالت خونریزی، به خصوص در مواقعهای از آسیب یا جراحت.