معنی فارسی blessingly
B1به طرز خوب و با محبت، در توصیف چیزها به کار میرود.
In a manner that is kind or brings blessings.
- ADVERB
example
معنی(example):
او درباره دستاوردهای دوستش به طور خوبی صحبت کرد.
مثال:
She spoke blessingly about her friend’s achievements.
معنی(example):
منظره در غروب به طرز زیبایی دلانگیز بود.
مثال:
The landscape was blessingly beautiful at sunset.
معنی فارسی کلمه blessingly
:
به طرز خوب و با محبت، در توصیف چیزها به کار میرود.