معنی فارسی blethe

B1

صحبت کردن بی‌وقفه و به طور غیررسمی.

To talk in a lengthy, rambling manner.

example
معنی(example):

او دوست دارد در حین کار صحبت کند.

مثال:

He loves to blethe while he works.

معنی(example):

صحبت کردن روشی برای به اشتراک گذاشتن داستان‌هاست.

مثال:

Blething is a way of sharing stories.

معنی فارسی کلمه blethe

: معنی blethe به فارسی

صحبت کردن بی‌وقفه و به طور غیررسمی.