معنی فارسی blindless

B1

وضعیتی که در آن افراد از مشکلات و معضلات بی‌خبرند.

The state of being unaware or ignorant of blindness as a condition or metaphorically.

example
معنی(example):

در دنیایی که از مشکلاتش بی‌خبر است، باید اقدام کنیم.

مثال:

In a world blindless of its problems, we must take action.

معنی(example):

رویکرد بی‌اطلاع به مسائل معمولاً منجر به بحران‌ها می‌شود.

مثال:

The blindless approach to issues often leads to crises.

معنی فارسی کلمه blindless

: معنی blindless به فارسی

وضعیتی که در آن افراد از مشکلات و معضلات بی‌خبرند.