معنی فارسی blisteringly
B1به صورت جدی و تند، معمولاً به منظور توصیف وضعیت یا احساسی شدید.
In a manner that is extremely intense or harsh.
- ADVERB
example
معنی(example):
خورشید در ساحل به شدت بلیستری بود.
مثال:
The sun was blisteringly hot on the beach.
معنی(example):
او به طرز بلیستری صحبت کرد و به انتقاد از تصمیمات گرفته شده پرداخت.
مثال:
He spoke blisteringly, criticizing the decisions made.
معنی فارسی کلمه blisteringly
:
به صورت جدی و تند، معمولاً به منظور توصیف وضعیت یا احساسی شدید.