معنی فارسی blistery
B1بلیستری، به وضعیتی اطلاق میشود که دارای تاول یا تبخیر باشد و باعث ناراحتی شود.
Characterized by or having blisters; typically causing discomfort.
- ADJECTIVE
example
معنی(example):
هوای بلیستری باعث شد که بیرون رفتن دشوار باشد.
مثال:
The blistery weather made it hard to go outside.
معنی(example):
او از شرایط بلیستری در طول پیادهروی شکایت کرد.
مثال:
He complained about the blistery conditions during the hike.
معنی فارسی کلمه blistery
:
بلیستری، به وضعیتی اطلاق میشود که دارای تاول یا تبخیر باشد و باعث ناراحتی شود.