معنی فارسی blottiest

B1

لکه‌دارترین یا ناهنجارترین در مقایسه با دیگر موارد.

The most blotchy or uneven.

example
معنی(example):

این نقاشی لکه‌دارترین اثر در نمایشگاه است و توجه زیادی را جلب می‌کند.

مثال:

This is the blottiest painting in the exhibition, attracting much attention.

معنی(example):

او ادعا کرد که این تنها خاک لکه‌دارترین است که تاکنون با آن کار کرده است.

مثال:

She claimed it was the blottiest clay she had ever worked with.

معنی فارسی کلمه blottiest

: معنی blottiest به فارسی

لکه‌دارترین یا ناهنجارترین در مقایسه با دیگر موارد.