معنی فارسی blotty
B1دارای لکهها یا ناهنجاریهایی که ممکن است به محتوای آن آسیب برساند.
Covered with or marked by blotches; uneven or messy.
- ADJECTIVE
example
معنی(example):
جوهر خودکار خیلی مرطوب بود و روی صفحه لکههای نامنظمی به جا گذاشت.
مثال:
The ink from the pen was too wet, leaving a blotty mess on the page.
معنی(example):
گزارش او به دلیل ریختن قهوه ظاهر لکهدار و نامنظمی داشت.
مثال:
His report had a blotty appearance due to the spilled coffee.
معنی فارسی کلمه blotty
:
دارای لکهها یا ناهنجاریهایی که ممکن است به محتوای آن آسیب برساند.