معنی فارسی blottesquely

B1

به شکلی نامنظم و لکه‌ای که اغلب به یادآورنده ناپایداری و عدم توازن است.

In a blotchy or uneven manner.

example
معنی(example):

رنگ به طور نامنظم روی بوم خشک شد و بافت‌های جالبی ایجاد کرد.

مثال:

The paint dried blottesquely on the canvas, creating interesting textures.

معنی(example):

کفش‌های او الگوهای نامنظم روی زمین خیس به جا گذاشت.

مثال:

Her shoes left blottesquely patterns on the wet ground.

معنی فارسی کلمه blottesquely

: معنی blottesquely به فارسی

به شکلی نامنظم و لکه‌ای که اغلب به یادآورنده ناپایداری و عدم توازن است.