معنی فارسی bodiment
B1بدننمایی، به تصویر کشیدن یا نشان دادن احساسات و ایدهها به صورت فیزیکی.
The physical embodiment or expression of emotions or ideas.
- NOUN
example
معنی(example):
بدننمایی شادی او در لبخندش مشهود بود.
مثال:
Her bodiment of joy was evident in her smile.
معنی(example):
بدننمایی ایدهها به اعمال برای موفقیت مهم است.
مثال:
The bodiment of ideas into actions is crucial for success.
معنی فارسی کلمه bodiment
:
بدننمایی، به تصویر کشیدن یا نشان دادن احساسات و ایدهها به صورت فیزیکی.