معنی فارسی boney

A2

به معنای لاغر و با استخوان مشخص است.

Thin and showing prominent bones.

example
معنی(example):

سگ بعد از روزها غذا نخوردن استخوانی به نظر می‌رسید.

مثال:

The dog looked boney after not eating for days.

معنی(example):

او بدنی استخوانی داشت که او را بلندتر نشان می‌داد.

مثال:

He had a boney frame, which made him look taller.

معنی فارسی کلمه boney

: معنی boney به فارسی

به معنای لاغر و با استخوان مشخص است.