معنی فارسی boneheaded
B2در اینجا به معنای نادان یا احمق است.
Describing someone who acts in a foolish or unintelligent manner.
- ADJECTIVE
example
معنی(example):
او در امتحان یک اشتباه احمقانه کرد.
مثال:
He made a boneheaded mistake on the test.
معنی(example):
تصمیمات احمقانه میتواند به عواقب جدی منجر شود.
مثال:
Boneheaded decisions can lead to serious consequences.
معنی فارسی کلمه boneheaded
:
در اینجا به معنای نادان یا احمق است.