معنی فارسی boneen

A2

استخوان کوچک، بخش جانداری که معمولاً در بدن جانوران وجود دارد.

A small or specific type of bone, often used in context with animals.

example
معنی(example):

سگ استخوانش را در حیاط دفن کرد.

مثال:

The dog buried its boneen in the backyard.

معنی(example):

او یک استخوان درخشان را در ساحل پیدا کرد.

مثال:

She found a shiny boneen on the beach.

معنی فارسی کلمه boneen

: معنی boneen به فارسی

استخوان کوچک، بخش جانداری که معمولاً در بدن جانوران وجود دارد.