معنی فارسی boobily

B1

به طرز احمقانه یا بی‌فکری رفتار کردن یا حرکت کردن.

In a foolish or silly manner.

example
معنی(example):

او به طور بوبیلی در سالن رقص حرکت کرد.

مثال:

He moved boobily across the dance floor.

معنی(example):

او به خاطر اینکه چقدر بوبیلی سعی می‌کرد او را تحت تأثیر قرار بدهد، خندید.

مثال:

She laughed at how boobily he was trying to impress her.

معنی فارسی کلمه boobily

: معنی boobily به فارسی

به طرز احمقانه یا بی‌فکری رفتار کردن یا حرکت کردن.