معنی فارسی bosoming

B1

شکوفایی یا ظهور، به ویژه در مورد احساسات یا گل‌ها.

The act of forming close relationships or embracing; also refers to blooming.

example
معنی(example):

او به طور محبت‌آمیز کودک را در آغوش گرفت.

مثال:

She was bosoming the child affectionately.

معنی(example):

گل‌ها در بهار به طرز زیبایی شکوفا شدند.

مثال:

The flowers were bosoming beautifully in the spring.

معنی فارسی کلمه bosoming

: معنی bosoming به فارسی

شکوفایی یا ظهور، به ویژه در مورد احساسات یا گل‌ها.