معنی فارسی bosominess
B1نزدیکی عاطفی یا فیزیکی، به خصوص در زمینهٔ پوشش یا احساسات.
Quality of being bosomy or full-bosomed; often implies warmth or intimacy.
- NOUN
example
معنی(example):
پری از لباس او او را باوقار احساس کرد.
مثال:
The bosominess of her dress made her feel elegant.
معنی(example):
دوستی آنها با حمایت از یکدیگر نمایانگر نزدیکی آنها بود.
مثال:
The bosominess of their friendship was evident in their support for each other.
معنی فارسی کلمه bosominess
:
نزدیکی عاطفی یا فیزیکی، به خصوص در زمینهٔ پوشش یا احساسات.