معنی فارسی botchily
B1به طور ناپخته و غیرحرفهای انجام شده است.
In a poorly executed manner.
- ADVERB
example
معنی(example):
او بهطور بیدقت صحبت کرد و باعث شد که درک او سخت باشد.
مثال:
He spoke botchily, making it hard to understand him.
معنی(example):
ارائه بهطور بیدقت انجام شد و باعث سردرگمی حاضران شد.
مثال:
The presentation was delivered botchily and left the audience confused.
معنی فارسی کلمه botchily
:
به طور ناپخته و غیرحرفهای انجام شده است.