معنی فارسی botchiest

B1

شکل سوپرمقایی از بی‌دقتی که نشان‌دهنده بدترین کیفیت است.

The superlative form of botchy; the most poorly done or made.

example
معنی(example):

از میان تمام پروژه‌ها، کار او ناپخته‌ترین بود.

مثال:

Out of all the projects, his was the botchiest.

معنی(example):

ناپخته‌ترین کار در تمام خانه مربوط به آشپزخانه بود.

مثال:

The botchiest job in the entire house was the one in the kitchen.

معنی فارسی کلمه botchiest

: معنی botchiest به فارسی

شکل سوپرمقایی از بی‌دقتی که نشان‌دهنده بدترین کیفیت است.