معنی فارسی botchy
B1کار و فعالیتی که بهصورت ناپخته و غیرحرفهای انجام شده است.
Poorly made or executed; careless or incompetent.
- ADJECTIVE
example
معنی(example):
کار او بیدقت بود و عدم توجه به جزئیات را نشان داد.
مثال:
Her work was botchy, showing a lack of attention to detail.
معنی(example):
ترمیم های بیکیفیت باعث شد که نرده بدتر از قبل به نظر برسد.
مثال:
The botchy repairs left the fence looking worse than before.
معنی فارسی کلمه botchy
:
کار و فعالیتی که بهصورت ناپخته و غیرحرفهای انجام شده است.