معنی فارسی bounceback

B2

بازگشت به وضعیت قبلی بعد از یک شکست یا مشکل.

To recover quickly from a setback or challenge.

example
معنی(example):

بعد از setback، او توانست به حالت اول برگردد.

مثال:

After the setback, she managed to bounceback.

معنی(example):

او همیشه راهی برای برگشتن به حالت قبلی بعد از شکست‌ها پیدا می‌کند.

مثال:

He always finds a way to bounceback from failures.

معنی فارسی کلمه bounceback

: معنی bounceback به فارسی

بازگشت به وضعیت قبلی بعد از یک شکست یا مشکل.