معنی فارسی bouncily
B1به صورت شاداب و سرزنده.
In a lively, energetic manner.
- ADVERB
example
معنی(example):
پاپی بهطرز شاداب و سرخوش در حیاط دوید.
مثال:
The puppy ran bouncily around the yard.
معنی(example):
او بهطرز شاداب و شاد به موسیقی رقصد.
مثال:
She danced bouncily to the music.
معنی فارسی کلمه bouncily
:
به صورت شاداب و سرزنده.