معنی فارسی bouncingly
B1به روش پرشور و شاد و نیروی زیاد، به طوریکه نشاط و انرژی را منتقل کند.
In a lively or joyful manner, often characterized by energy and enthusiasm.
- ADVERB
example
معنی(example):
توپ به طور پرشور در زمین بازی پرچم شد.
مثال:
The ball bounced bouncingly across the court.
معنی(example):
او در حین پریدن روی ترامپولین به طور پرشور خندید.
مثال:
She laughed bouncingly while jumping on the trampoline.
معنی فارسی کلمه bouncingly
:
به روش پرشور و شاد و نیروی زیاد، به طوریکه نشاط و انرژی را منتقل کند.