معنی فارسی boundable
B1قابل محدود کردن یا مشخص کردن، به ویژه در مورد وظایف یا وظایف.
Capable of being limited or confined within certain parameters.
- ADJECTIVE
example
معنی(example):
این کار با دستورالعملهای واضح قابل محدود کردن است.
مثال:
The task is boundable with clear instructions.
معنی(example):
وظایف او در محدوده پروژه قابل تعریف هستند.
مثال:
His responsibilities are boundable within the project.
معنی فارسی کلمه boundable
:
قابل محدود کردن یا مشخص کردن، به ویژه در مورد وظایف یا وظایف.