معنی فارسی boundure
B1حد یا مرزی که تعیینکننده یک منطقه باشد.
A limit or boundary that defines an area.
- NOUN
example
معنی(example):
آنها دور ملک یک مرز تعیین کردند.
مثال:
They established a boundure around the property.
معنی(example):
مرز فضای شخصی او بسیار واضح است.
مثال:
The boundure of her personal space is very clear.
معنی فارسی کلمه boundure
:
حد یا مرزی که تعیینکننده یک منطقه باشد.