معنی فارسی boundness

B1

وضعیت یا کیفیت وابستگی یا ارتباط.

The quality of being bound or tied to something.

example
معنی(example):

وابستگی او به تیم قوی بود؛ او هرگز ترک نکرد.

مثال:

His boundness to the team was strong; he never left.

معنی(example):

وابستگی میان آن‌ها در طول سال‌ها افزایش یافت.

مثال:

The boundness between them grew over the years.

معنی فارسی کلمه boundness

: معنی boundness به فارسی

وضعیت یا کیفیت وابستگی یا ارتباط.