معنی فارسی boyship

B1

وضعیت یا مرحله‌ای که در آن فرد به عنوان یک پسر شناخته می‌شود.

The state or condition of being a boy.

example
معنی(example):

پسر شدن در فرهنگ‌های مختلف معمولا جشن گرفته می‌شود.

مثال:

Boyship is often celebrated in various cultures.

معنی(example):

آنها مراسمی برای ارزیابی پسر شدن او برگزار کردند.

مثال:

They held a ceremony to mark his boyship.

معنی فارسی کلمه boyship

: معنی boyship به فارسی

وضعیت یا مرحله‌ای که در آن فرد به عنوان یک پسر شناخته می‌شود.