معنی فارسی braize

B1

برایز کردن، فرآیندی برای اتصال دو قطعه فلز با یک ماده پرکننده.

To join two metals together using a filler material.

example
معنی(example):

ما باید دو فلز را برای استحکام به هم برایز کنیم.

مثال:

We need to braize the two metals together for strength.

معنی(example):

برای ایجاد یک اتصال محکم، قطعات را با دقت برایز کنید.

مثال:

To create a solid bond, braize the pieces carefully.

معنی فارسی کلمه braize

: معنی braize به فارسی

برایز کردن، فرآیندی برای اتصال دو قطعه فلز با یک ماده پرکننده.